بر سریر دین نشیند بر سرش افسر زند

آسمان بر خاک افتاده است خواهد چون زمین

بوسه بر پای، علی داماد پیغمبر زند

نیست مردان خدا را رهبری غیر از علی

مرد حق باید قدم در راه این رهبر زند

آسمان بر گردن افکنده است طوق بندگی

تا به سر تاج ولای خواجه قنبر زند

پرچم شاه ولایت بین که در هر بامداد

خنده بر پرچم دار و اسکندر زند

دست گیر از کرم افتاده ای گر چون "رسا"

دست بر دامان او در عرصه محشر زند "دکتر قاسم رسا خراسانی"

شیعه جوشیده ‏ست از غدیر

جلوه ‏گر شد بار دیگر طور سینا در غدیر

ریخت از خم ولایت مى به مینا در غدیر

رودها با یكدگر پیوست كم‏كم سیل شد

موج مى‏زد سیل مردم مثل دریا در غدیر

هدیه جبریل بود« الیوم اكملت لكم»

وحى آمد در مبارك باد مولى در غدیر

با وجود فیض« اتممت علیكم نعمتى»

از نزول وحى غوغا بود غوغا در غدیر

بر سر دست نبى هر كس على را دید گفت‏

آفتاب و ماه زیبا بود زیبا در غدیر

بر لبش گل واژه « من كنت مولا» تا نشست‏

گلبُن پاك ولایت شد شكوفا در غدیر

« بركه خورشید» در تاریخ نامى آشناست‏

شیعه جوشیده ‏ست از آن تاریخ آنجا در غدیر

گرچه در آن لحظه شیرین كسى باور نداشت‏

مى‏توان انكار دریا كرد حتى در غدیر

باغبان وحى مى‏دانست از روز نخست‏

عمر كوتاهى ‏ست در لبخند گل ها در غدیر

دیده‏ها در حسرت یك قطره از آن چشمه ماند

این زلال معرفت خشكید آیا در غدیر؟

دل درون سینه‏ها در تاب و تب بود اى دریغ‏

كس نمى‏داند چه حالى داشت زهرا در غدیر

"محمد جواد غفورزاده" (شفق)